فانتوم به قلم آستاتیرا عزتیان
پارت بیست و هشتم :
ساره: حالا میری یا نه؟
فرزاد با حرص نگاهش کرد و تشر زد:
- انقدر بگو که اگه خودش هم نخواد مجبورشه بره.
ساره: وا، تو چته؟
چشم غرهای برای فرزاد رفتم و از جام بلند شدم.
- من میرم بخوابم خیلی خستهم، شبتون خوش.
ت ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما