پارت بیست و چهارم :

پیام رو فرستادم و به سمت نیمکت رفتم و چهارزانو روش نشستم.

برگی که روی نیمکت افتاده بود رو برداشتم که نگاهم به ناخن‌هام افتاد.

انگشت‌هام رو جلوی صورتم گرفتم و گوشیم رو چنگ زدم.

برای مریم پیام دیگه‌ای فرستادم:

- عصر میام آرا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.