پارت بیست و سوم :

تاکسی زرد رنگی مقابلم توقف کرد، در عقب رو باز کردم و نشستم.

با حرص غریدم‌:

- چیکار کردی فرزاد؟ تو چرا اینجوری هستی؟

صداش جدی شد:

- چیو چیکار کردم؟ درست حرف بزن بینم.

نیم نگاهی به راننده مسن انداختم و صدام رو پایین آ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.