فانتوم به قلم آستاتیرا عزتیان
پارت شانزده :
با سفره بیرون اومدم و گفتم:
- ببخشید دیگه، زندگی دانشجویی امکانات چندانی نداره.
خودش پیش قدم شد و سفره رو از دستم گرفت پهن کرد.
- خیلی وقته روی زمین غذا نخوردم.
لبخندی زدم و وارد آشپزخونه شدم.
داشتم بطری دلستر رو از ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
زمان ارسال : ۳۶۳ روز پیش
انیتا
00عالی