پارت صد و هجده

زمان ارسال : ۱۲۰ روز پیش

- این بود صلابت و مردونگیت؟
با افتخار سر تکون دادم.
- آره بابا، قبلا انقد مهربون بودم که رو حرفام حساب نمی‌کرد.
یکم سکوت کرد و تهش فقط گفت: برو موفق باشی.
قطع کرد و منم همون‌ موقع رسیدم دم در خونه فاطی.
پیاده شدم تا برم با پدر زن و مادر زن گرام یه حال و احوالی کنم.
بالاخره من دومادشون محسوب می‌شم و یکم خود شیرینی لازمه.
باهاشون به گرمی احوال پرسی کردم و دختر دست گلش

627
138,429 تعداد بازدید
276 تعداد نظر
132 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید