پارت سی و دوم

زمان ارسال : ۲۴۳ روز پیش


ده سال قبل


الکساندر در حیاط پشتی بسکتبال بازی کرد با مهارت توپ را در در توری‌اش انداخت. انگار ساله‌ها این کار را انجام داده بود. عرق کرد، با توپ دور حیاط را دوید و اینبار چندبار توپ را وارد حلقه کرد.

_ایول! حرف نداری ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید