پارت صد و شصت و دوم

زمان ارسال : ۹۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه

دامون و آرشا هم به همان شکل پشت سرش. به درختی پشت گرشا چسبیدند و به ترتیب قد از روی سر هم کله کشیدند. چشم ثمانه و سمیه به آن‌ها افتاد. چشمان ثمانه فراخ شد و سمیه زد زیر خنده. همه سمتشان برگشتند. با دیدن ۴ کله‌ از پشت درخت به خنده افتادند. گرشا اشاره‌ای کرد و گفت:
-بیایید بشینید. لوتون دادم.
مردها خنده‌کنان جلو رفتند. تنها کسی که خنده‌ای نمادین و بی‌مزه کنج لب نشانده بود، یاشار! گرشا


پرونده ی ناتمام الهه محمدی دنیای رمان پرونده ی ناتمام الهه محمدی دنیای رمان پرونده ی ناتمام الهه محمدی دنیای رمان پرونده ی ناتمام الهه محمدی دنیای رمان رمان پرونده ی ناتمام الهه محمدی دنیای رمان رمان پرونده ی ناتمام الهه محمدی دنیای رمان

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آمینا

    00

    دلوین خیلی تیزه ها😆

    ۳ ماه پیش
  • الهه محمدی | نویسنده رمان

    البته😌😌⚘️⚘️

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.