پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت صد و شصت و یکم :
خوب که دقت کرد، گرشا نبود. اما نگاهش خیلی شبیه بود. خیرهخیره داشت نگاهش میکرد و قلیانش را دود میداد. آرشا، دلوین را که متوجهی خود دید، نگاهش را پخش فضا کرد. در حالیکه لبهایش لولهای بود برای بیرون فرستادن دود، گفت:
-فک کنم لو رفتیم.
دامون "هان"ی گفت و جلو کشید بفهمد آرشا چه گفته است. آرشا تکرار کرد اما مفهوم نبود برایشان. یاشار با گرفتن خرطوم قلیان از دست آرشا پشت گر
مطالعهی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۶۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
آمینا
00دلوین هم فکر کنم تیپ زده رو کم کنه😅