پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت صد و شصت و سوم :
از حرفی که زد در لحظه پشیمان شد. چطور بود که دلوین نمیتوانست به او اعتماد کند، او هم چنان حالتی داشت. دختر مرموز و زرنگی بود. ممکن بود با پای خودش وارد لانهی زنبور شود. نگاهش توی فکرش میچرخید و چشمان دلوین به راحتی روی خانوادهاش. به راحتی رشتهی کلام را دست گرفته بود. داشت از سمیه و دامون برای آیندهشان میپرسید. معلوم بود سمیه شرم حضور دارد در مقابل خانوادهی همسر آیندهاش صحبت
مطالعهی این پارت حدودا ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۵۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.