پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت صد و شصت
زمان ارسال : ۱۰۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
آیشن لبخندزنان گفت:
-گرشا حق داشت که میگفت دختر مستقل و استخوونداری هستید.
-بازم چیزی هست که دلتون بخواد بدونید؟
-آره! خیلی چیزا. اینکه چن تا خواهرید چن تا برادر. شغل پدرتون چیه و غیره. اما با جواباتون به این نتیجه رسیدم که سوالات و مورد علاقههای من برای شما اهمیتی نداره.
-هر سهتامون دختریم. شغل پدرمم مثل عموئه. فروشگاه بزرگی تو مشهد هست که مستقیما اداره میکنن. من بیش