پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت صد و پنجاه و نهم
زمان ارسال : ۳۵ روز پیش
از فاصلهی کمی مانده که دلوین بهشان برسد، با اشارهی آیشن، سه تایی ایستادند. منتظر بودند دلوین از همان فاصله اشاره کند و بگوید،" تو رو خدا بنشینید. راحت باشید" خودش هم شتابی به قدمهایش دهد تا بقیه را به زحمت نیندازد. برخلاف انتظارشان قدمهای دلوین کندتر شد و شبیه ملکهها سمتشان آمد. آیشن لجش گرفت. نگاهی بین ثمانه و سمیه رد و بدل شد و به آیشن رسیدند. زنِ جوان حالشان را فهمید و گوشه
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آمینا
10واقعا یاشار راست گفت هربلایی الیسا سرت نیاورده این یکی میاره چجوری هم جواب آیشن رو میده.این فقط به درد ایران میخوره😅