پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت صد و چهل و ششم
زمان ارسال : ۱۲۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 8 دقیقه
مخاطبش مکث کرد. بلافاصله هم صدای بوق در گوشی پیچید. شماره را برای عالمی فرستاد و خواست پیگیری کند. گوشی را روی میز انداخت و سمت اتاق رفت تا دوشی بگیرد. پایش به اتاق نرسیده صدای گرومپی از توی راهپلهها بلند شد. در را باز کرد و کله کشید. صدا از بالا بود. صندلهایش را نوک پا انداخت و بالا رفت. از توی واحد یاشار سر و صدای سلنا میآمد. تا خرپشته بالا رفت. درِ پشتبام باز بود. تعجب کرد. همیشه د
آمینا
00بیا شیرینی آشتی کنون هم رفتن👏🤣👏🤣👏