صفر درجه به قلم سیده نرجس کشاورزی
پارت ششم
زمان ارسال : ۳۶۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
به خاطر انتخاب مهربان تا عصر توی خونه بودیم.
که من از این وضعیت خیلی خوشحال بودم،خیلی وقت بود که دور هم جمع نشده بودیم؛هیراد یا مسافرت بود یا سرکار.
عصر بود،مهربان رو آماده کردم و وسایل هامون رو جمع کردم تا بریم شهر بازی.
تیپی که شب قبل زده بودم رو دوباره زدم.کلا لباس هام جدید بود و ندیده بود.
برخلاف دیشب که موهام رو لخت کرده بودم ،با،بابلیس پایین موهام رو فر درشت زدم.یاد دو
سلام جالب بود ولی کس
00سلام تااینجا جالب بود تو شهر بازی کسی نظرش رو جلب نکرد.