پارت ششم

زمان ارسال : ۳۶۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

به خاطر انتخاب مهربان تا عصر توی خونه بودیم.
که من از این وضعیت خیلی خوشحال بودم،خیلی وقت بود که دور هم جمع نشده بودیم؛هیراد یا مسافرت بود یا سرکار.
عصر بود،مهربان رو آماده کردم و وسایل هامون رو جمع کردم تا بریم شهر بازی.
تیپی که شب قبل زده بودم رو دوباره زدم.کلا لباس هام جدید بود و ندیده بود.
برخلاف دیشب که موهام رو لخت کرده بودم ،با،بابلیس پایین موهام رو فر درشت زدم.یاد دو

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سلام جالب بود ولی کس

    00

    سلام تااینجا جالب بود تو شهر بازی کسی نظرش رو جلب نکرد.

    ۶ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.