صفر درجه به قلم سیده نرجس کشاورزی
پارت پنجم
زمان ارسال : ۳۳۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
صبح ازخواب بلند نشدم، میدونستم هیراد سرکارنمیره و میخواد مهربان رو بیرون ببره.
توی اوج خواب بودم که نور آفتاب مستقیما توی صورتم خورد.
یه نفر پرده رو کشید.صورتم جمع شد.ملحفه رو روی سرم کشیدم و اه بلندی گفتم .
- اه و کوفت،بلند شو د ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
امامی
10خوبه