پارت پانزده :

نفس عمیقی کشید و گفت:
-ما چهار سالِ پیش به صورت صوری ازدواج کردیم.
کیانی ابرویی بالا پراند و او سر به زیر خیره به نقطه‌ی نامعلومی روی میز ادامه داد:
-من یک پسر شهرستانی بودم، ولی بلندپرواز. آرزوهام تمومی نداشت. از اون روزی که تو مدرسه بهم گفتن صدای قشنگی دارم، تنها آرزوم خواننده شدن بود. نمی‌گم خانواده‌م مخالف بودن، چون اونا معتقد بودن من بی‌عرضه‌تر از اونی‌یم که به همچین آ

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۷۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • پروانه حبیب زاده

    00

    عالیه این رمن تشکر و سپاس

    ۱۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.