گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت چهارده :
ناباور لب زد:
-ولی...
کیانی نگذاشت حرفی بزند. شگردش بود. بندِ دل متهم را پاره کند تا به حرف بیاید. الان هم میخواست جوری جلوه دهد که انگار مشتاق شنیدن اعترافات او نیست و قصدش فقط به زندان انداختن او و دادسرا فرستادنش است.
پس رو به امینی مجدد داد زد:
-منتظر چی هستی؟ ببرش بازداشتگاه. میخوام ببینم فردا که جلوی در دادسرا سبیل به سبیل خبرنگار وایستاده، چی میخواد در جواب اونا بگ
مطالعهی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۷۷ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.