پارت چهارده :

ناباور لب زد:
-ولی...
کیانی نگذاشت حرفی بزند. شگردش بود. بندِ دل متهم را پاره کند تا به حرف بیاید. الان هم می‌خواست جوری جلوه دهد که انگار مشتاق شنیدن اعترافات او نیست و قصدش فقط به زندان انداختن او و دادسرا فرستادنش است.
پس رو به امینی مجدد داد زد:
-منتظر چی هستی؟ ببرش بازداشتگاه. می‌خوام ببینم فردا که جلوی در دادسرا سبیل به سبیل خبرنگار وایستاده، چی می‌خواد در جواب اونا بگ

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۷۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.