قاب عکس کهنه به قلم آرزو رضایی انارستانی
پارت سی و دوم
زمان ارسال : ۳۰۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه
طوبا
با گرمتر شدن هوا حالم بهتر میشد. اما عزت الله خان هم فرستاد دنبال ننهام که چند روزی بیاید پرستاریام را بکند، بلکه خاله خانم هم کمی استراحت کند.
بیشتر از دیدن ننهام خوشحال بودم که نان و ماست دهاتی میخورم. عزت الله سپرده بود که بیاورند. دیگر هر لحظه حالم از دیدنش به هم نمیخورد. بگیر و نگیر داشت انگار. یک ساعت خوب بودم و یک ساعت بد. اما برایم روشن بود که دارم بهتر میش
ایلما
00عزیزم طوبا ی بیچاره