پارت سی و یکم

زمان ارسال : ۳۰۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 9 دقیقه

نازخاتون
واقعا گمان کردم که دارم می‌میرم. خوشحال بودم که راحت می‌شوم. به خود می‌گفتم: دیگر رنج‌هایت به پایان رسیده نازخاتون. خدا را شکر کن که پیش عزیزانت می‌روی. راضی بودم که در عمر کوتاهم توانسته‌ام لذت عشق را تجربه کنم. تنها حسرتم هم مادر شدن بود.
از همان روز که با قلب‌ شکسته‌تر از قبل از خانه عمه مریم بیرون زدم، دلم خواست بمیرم. سینه‌ام می‌سوخت. نفسم تنگ بود. آب داغی از چش

269
47,456 تعداد بازدید
293 تعداد نظر
59 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    🥺نازخاتون خیلی دلم براش میسوزه

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید