پارت ده :

"دیاکو"
روی صندلی لهستانیم نشستم و پا روی پا انداختم.
به طرز عجیبی دلم میخواست برم تو محوطه و به جون اون پفیوز بیافتم.
انقدر مشت بکوبم به سر و صورتش که هیچی از چهره کریهش باقی نمونه و مادرش هم نتونه تشخیص بده که بچشه.
کاش میشد همچین کاری کنم اما تا می‌اومدم از روی صندلیم بلند بشم یاد پدر می‌افتادم.
تصویر اون روزی که مجبورم کرد برای یک ساعت تو وان یخ دراز بکشم بدون این

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۹ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۲۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • یگانه رزم

    00

    واقعا من به شخصه عااااشقش شدم و همچنین معتاد فردا صبح مدرسه دارم ولی نمی تونم بخوابم مغزم اینجا قفل شده

    ۱ ماه پیش
  • ایلما

    00

    عالیی بود

    ۱ سال پیش
  • دیبا کاف | نویسنده رمان

    قربونتون برم

    ۱ سال پیش
  • یلدا

    00

    مشخصه قلم قویی و درک متن خیلی برای مخاطب راحته و خودش حس می کنه همی چیز را . میشه اسم رمان های دیگه تون را بگید . خسته نباشید عالی بود

    ۱ سال پیش
  • دیبا کاف | نویسنده رمان

    سلام خیال خوش، تاابدیت، ژرفا، وصل به زنجیر تو، خزان شد، دیار آشوب، دل آشوب، غبارآلود، چراغ های شهر، سمفونی شب سرخ و طلوع سپیده دم آثار من هستند مرسی از همراهی شما

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.