پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت صد و بیست و نهم
زمان ارسال : ۱۹۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
دقایقی طولانی با مادرش سروکله زد تا بتواند به او بقبولاند دور گرشا را چند وقتی خط بکشد. همهشان میدانستند به تنهایی نیاز دارد برای تجدید قوا. اگر میتوانستند به بهانهی دلسوزی سرک نکشند در کارش. ایران عادت کرده بود زیاد به ریسمان محبتش بند شود. همانی که الیسا با جسارت دستاویز مهربانی میخواندش و دیگران بر پایهی دریدهگی گذاشته بودند. همهشان میدانستند دخالت
آمینا
00یاشار هم یه پا کارآگاهست.کاش این دوتا هم باهم سنگاشونو وا میکندن🥰