پارت صد و سی

زمان ارسال : ۸۶ روز پیش

سه روز تمام در برزخ بود. تب داشت و جسمش سرد بود. صدای کلاغی را می‌شنید که مدام روی پشت‌بام قارقار می‌کرد. پاییز که نبود! آن پرنده‌ی سیاه خبر از آخر کدام قصه می‌داد؟
دلشوره‌اش بیشتر شد. سر و ته مکالمه را هم آورد. اما مگر عالمی ولکن بود! در حال حرف زدن با او پله‌ها را گرفت و بالا رفت. دم غروب بود. درِ خرپشته را که باز کرد هرم داغی به صورتش زد. هوای دم‌کرده و دود‌گرفته‌ی شهر ته‌مانده‌ی

401
65,197 تعداد بازدید
468 تعداد نظر
179 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آمینا

    00

    دختره ی خیره سر ،پسره رو جون به لب کردی😅چقدر پارت کوتاه بود🥲

    ۳ ماه پیش
  • الهه محمدی | نویسنده رمان

    عزیزم دیگه ببخشید برخی جاها پست‌ها کوتاه شده. احتمالا اواخر فصل هست یا شروع فصل جدید

    ۳ ماه پیش
  • ندا

    00

    نیم ساعت باید وایسیم***بازیه بعد تبلیغ انوقت سه چهارتاخط آخه

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید