پارت صد و بیست و هشتم

زمان ارسال : ۹۰ روز پیش

-مامان ایران عاشق سرتغار و تهشه.
بی‌حوصله گفت:
-چه ربطی داره الان؟
به آرشا اشاره کرد:
-ته‌تغاری‌شو انداختم جلو. می‌دونستم صدای من یا دایی یاشارو بشنوی درو وا نکنی.
به عقب برگشت و گفت:
-چرت نگو.
-جون دایی می‌گفتیم ماییم وا می‌کردی؟
خواست بگوید "آره" اما حوصله‌ی حرف زدن هم نداشت. به اجبار گفت:
-واسه چی باز نکنم درو؟
-دور قبل اومدم درو روم وا نکردی. جواب

401
65,197 تعداد بازدید
468 تعداد نظر
179 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید