پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت صد و بیست و هشتم
زمان ارسال : ۲۰۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
-مامان ایران عاشق سرتغار و تهشه.
بیحوصله گفت:
-چه ربطی داره الان؟
به آرشا اشاره کرد:
-تهتغاریشو انداختم جلو. میدونستم صدای من یا دایی یاشارو بشنوی درو وا نکنی.
به عقب برگشت و گفت:
-چرت نگو.
-جون دایی میگفتیم ماییم وا میکردی؟
خواست بگوید "آره" اما حوصلهی حرف زدن هم نداشت. به اجبار گفت:
-واسه چی باز نکنم درو؟
-دور قبل اومدم درو روم وا نکردی. جواب