پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت صد و بیست و هشتم
زمان ارسال : ۹۹ روز پیش
-مامان ایران عاشق سرتغار و تهشه.
بیحوصله گفت:
-چه ربطی داره الان؟
به آرشا اشاره کرد:
-تهتغاریشو انداختم جلو. میدونستم صدای من یا دایی یاشارو بشنوی درو وا نکنی.
به عقب برگشت و گفت:
-چرت نگو.
-جون دایی میگفتیم ماییم وا میکردی؟
خواست بگوید "آره" اما حوصلهی حرف زدن هم نداشت. به اجبار گفت:
-واسه چی باز نکنم درو؟
-دور قبل اومدم درو روم وا نکردی. جواب
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.