پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت صد و بیست و ششم
زمان ارسال : ۱۰۴ روز پیش
(-خیر آقا.گدرم! آدامیم وار کی او قاچاقچی لاری تانیرلار.)
-نه آقا. میرم! آدمم دارم که قاچاقچیا رو میشناسن.
-منتظر خبرم.
تماس که قطع شد با دیگر مرزها نیز هماهنگ شد. باید هر طور که میتوانست الیسا را برمیگرداند تا راههای هوایی باز شود.
اگر اتفاقی برایش میافتاد، نمیتوانست خودش را ببخشد.
تلفنش بیوقفه زنگ میخورد. به قول الیسا همیشه وسط زندگیشان بود و تصمیم آخ
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.