پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت صد و بیست و ششم :
(-خیر آقا.گدرم! آدامیم وار کی او قاچاقچی لاری تانیرلار.)
-نه آقا. میرم! آدمم دارم که قاچاقچیا رو میشناسن.
-منتظر خبرم.
تماس که قطع شد با دیگر مرزها نیز هماهنگ شد. باید هر طور که میتوانست الیسا را برمیگرداند تا راههای هوایی باز شود.
اگر اتفاقی برایش میافتاد، نمیتوانست خودش را ببخشد.
تلفنش بیوقفه زنگ میخورد. به قول الیسا همیشه وسط زندگیشان بود و تصمیم آخ
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۰۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.