بی محابا به قلم فاطمه عبدالله زاده
پارت دوم
زمان ارسال : ۱۴۷۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
تنها چیزی که ازش به یاد دارم چند تا بخیه و چند ماه خاطرهٔ حالت تهوع و یه درد عمیق توی سینمه.
- صبر کن، صبر کن...
روی صندلی جا به جا شد و با تعجبی که توی لحنش عجین شده بود، گفت: یعنی چی؟ چرا نتونستی ببینیش؟
لبهای لرزونم به کوتاه ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
...
10واییی چقدر باحال😘😘😘😘🥰🥰🥰🥰😍😍😍😍🤩🤩🤩🤩🥰😍🤩