پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت صد و بیست و دوم
زمان ارسال : ۱۶۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
-خوشبین نبود که بغلش ننشسته بودی.
الیسا فهمید با کنایه حرف میزند. سر ضرب با پاسخش توی دهان او زد:
-بدبین بود الان سر نداشتم. هر چند من نمینشستم برام تصمیم بگیره.
یاشار کم نیاورد:
-آدم که یاغی بشه تخم چشم طرفم درمیاره.
مگر الیسا کم میآورد:
-آره والا! مرد و زنم نداره.
نفرت یاشار بیشتر بیرون ریخت:
-زن من میخواست این مدلی باشه هر تیکهی تنش یهور شهر بود.