پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت صد و بیست و دوم :
-خوشبین نبود که بغلش ننشسته بودی.
الیسا فهمید با کنایه حرف میزند. سر ضرب با پاسخش توی دهان او زد:
-بدبین بود الان سر نداشتم. هر چند من نمینشستم برام تصمیم بگیره.
یاشار کم نیاورد:
-آدم که یاغی بشه تخم چشم طرفم درمیاره.
مگر الیسا کم میآورد:
-آره والا! مرد و زنم نداره.
نفرت یاشار بیشتر بیرون ریخت:
-زن من میخواست این مدلی باشه هر تیکهی تنش یهور شهر بود.
مطالعهی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۱۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.