پارت صد و بیست

زمان ارسال : ۱۱۶ روز پیش

-بیا با مامان حرف بزن خیالش راحت شه. آرشام نیست دلش تنگه.
-قطع کن خودم تماس تصویری می‌گیرم. می‌خوام همه رو ببینم.
خیله‌خبی گفت و تماس را قطع کرد. چیزی نکشید که گوشی‌اش مجدد زنگ خورد. آن‌را تنظیم کرد و بعد از دیدن دخترهای کوچک و قربان صدقه رفتن‌شان گوشی را دست ایران داد. خودش نیز سمت الیسا رفت. تنها مانده بود و داشت با گوشی‌اش ور می‌رفت! یک‌ور روی فرش نشست و به حالت نیم‌رخ سمتش چر

403
66,369 تعداد بازدید
476 تعداد نظر
188 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آمینا

    00

    چقدرم اینا بچه دارن 😅

    ۴ ماه پیش
  • الهه محمدی | نویسنده رمان

    😁😁😁

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید