پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت صد و شانزده :
گوشی را روی داشبورد گذاشت و نگاهی به یاشار انداخت. مشتش زیر چانهاش بود و نگاهش به روبرو! دلش برای او گرفت. غرورش جریحهدار شده بود. این راه را طور دیگری رفته و دردش را کشیده بود. به نرمی گفت:
-اونم مقصر صد در صد ندون. اشتباه کرده یاشار. گول خورده!
یاشار سمتش چرخید. انگار با شنیدن اسمش تیک خورد و از فکرش دست کشید. گرشا کمی دیگر در مسیرِ بسته جلو رفت و ادامه داد:
-یه بخشی از قلبش خا
مطالعهی این پارت حدودا ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۳۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.