پارت صد و هفده

زمان ارسال : ۱۲۰ روز پیش

آن‌قدر دامون چرندیات پراند و باعث توقف در مسیر شد، که دیرتر از همیشه به شهرشان رسیدند‌. به قول یاشار بیش‌فعال بود. نمی‌توانست برای مدتی طولانی سرجایش بنشیند.
حول و حوش ۱ و ۱۵ دقیقه رسیدند! برای گرشا بد نشد. والا باید تا رسیدن به مقصد غُرغُرهای یاشار را تحمل می‌کرد‌. چند بار توی دلش گفت:"بیچاره ثمانه"!
اولین جایی که ماشین توقف کرد جلوی خانه‌ی آدا بود. یاشار در حال ماساژ دادن چشم

403
66,216 تعداد بازدید
474 تعداد نظر
185 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آمینا

    00

    طفلی الیسا.😥

    ۴ ماه پیش
  • الهه محمدی | نویسنده رمان

    👍👍

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید