پارت صد و سیزده

زمان ارسال : ۱۱۶ روز پیش

سعی داشت خوشحالی‌اش را از دیدن شماره‌ی الیسا بروز ندهد. با لحنی جدی گفت:
-چه عجب! بایرامیز موبارک.
صدای گل‌نسا به جای الیسا در گوشش پیچید:
(-بایرامیز موبارک گرشا جان. کاش تبریز دی دین!)
-عیدت مبارک گرشا جان. کاش تبریز بودی!
بین چند حس متفاوت درگیر شد. تعجب، بی‌حس شدن و دلواپسی! از صدای گل‌نسا حس خوبی نگرفت.
-سلام! چی شده زن‌عمو؟
صدای وا رفته‌ی گرشا پشیمانش کرد از

401
65,191 تعداد بازدید
468 تعداد نظر
179 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آمینا

    00

    گرشا هم چه گیر افتاده.😷😷😷🤒🤒

    ۴ ماه پیش
  • الهه محمدی | نویسنده رمان

    بچه‌م مظلومه و پرکار

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید