پارت صد و دوازده

زمان ارسال : ۱۲۷ روز پیش

مسافتی نرفته بود که گوشی‌اش زنگ خورد. یاشار بود. گوشی را به پخش متصل کرد:
-الو!
صدای رضا قبل از یاشار توی گوشش پیچید:
-آینا رو هم بپرس.
پشتش صدای یاشار آمد:
-نگران نباش بابا. با هم برده‌تشون.
گرشا "الو"یی دوباره گفت. یاشار جواب داد:
-گرشا! بچه‌ها پیش توئن؟
-وقت خواب! ببین مادراشون بچه‌ها رو دست کیا سپردن. می‌زاشتید یه ساعت دیگه‌ام بگذره بعدا زنگ می‌زدید.
م

403
65,989 تعداد بازدید
473 تعداد نظر
184 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آمینا

    00

    نازدار خانم زنگ زد🥰

    ۴ ماه پیش
  • الهه محمدی | نویسنده رمان

    😁😁😁

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید