پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت صد و یازده
زمان ارسال : ۱۸۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
مقابل منزلِ پدر ثمانه که رسید سمت بچهها برگشت و به سلنا نگاه کرد:
-بشین ببینم مامانت هست بعد بیا پایین.
سلنا "چشم"ی گفت و بین دو صندلی ایستاد. سمت خانهی مادربزگش کله کشید. هیجان داشت! دید که عمویش زنگ زد. طولی نکشید که صدای ثمانه توی آیفون پیچید. گرشا مقابل آیفون رفت و خودش را نشان داد. صدای تیک در آمد. گرشا سمت ماشین برگشت و درِ سمت سلنا را باز کرد. کودک با هیجان پایین دوید. گرشا به
آمینا
00چقدر تو خوبی گرشا.مطمئنا اگه حواستم کم به الیسا بوده ولی هیچوقت مثل یاشار نبودی که اگه بودی الیسا واسه داشتنت برنمیگشت.کاش خودتونم باهم کنار بیاین🥲