پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت صد و دوازده
زمان ارسال : ۱۸۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
مسافتی نرفته بود که گوشیاش زنگ خورد. یاشار بود. گوشی را به پخش متصل کرد:
-الو!
صدای رضا قبل از یاشار توی گوشش پیچید:
-آینا رو هم بپرس.
پشتش صدای یاشار آمد:
-نگران نباش بابا. با هم بردهتشون.
گرشا "الو"یی دوباره گفت. یاشار جواب داد:
-گرشا! بچهها پیش توئن؟
-وقت خواب! ببین مادراشون بچهها رو دست کیا سپردن. میزاشتید یه ساعت دیگهام بگذره بعدا زنگ میزدید.
م
آمینا
00نازدار خانم زنگ زد🥰