پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت هشتاد و هفتم :
-اینقد نگو همراهم میاومدی. میتونستم من و نیومدم؟
-میخواستی، میشد!
-آره. با بیرون کشیدن کامل خودم از چیزی که تو ازش متنفر بودی.
-پس نگو همهاش تقصیر من بوده.
توی دلش گفت: " تو راست میگی. همهی تقصیرا پای تو نیست. اما آدما اونی رو مقصر میبینن که رفتاری ظاهری کرده."
جای آن حرفا، چیز دیگری بیرون ریخت:
-حالا که به لطف شما از کار بیکارم کردن. بزن به جاده ببینم کجا رو
مطالعهی این پارت کمتر از ۷ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۹۱ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
آمینا
00الیسای عزیز شوهرت بی توجه بود تو هم میشدی مثل اون سرد میشدی باهاش تابفهمه.ولی بد تنبیهی براش درنظر گرفتی اینجوری همه رو دشمن خودتو شوهرت کردی.