پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت هفتاد و نهم :
یاشار کاملا سمت گرشا چرخید:
-چرا ردش نمیکنی بره؟
-بیرونش کنم؟
-انتظار نداشتم بعد اینهمه تحقیر و توهین و زخمزدن بهت راحت بمونی کنارش و زندگی کنی.
-راحته به نظر تو؟
-من اصلا تو رو نمیفهمم گرشا. کارات رو اعصابمه. ولی مطمئنم اینقد بارته که بدونی داری چیکار میکنی.
-این درسته. اینکه خودت بدونی چیکارهای و مزاحم دیگران نباشی.
-من مزاحم کسی شدم؟
وقت پیدا کرد
آمینا
10گرشا چقدر خوب داداششو نصیحت کرد بدون هیچ دلخوری.امیدوارم یاشار قشنگ سرعقل بیاد.الیسا رفت خونه یاشار؟؟