پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت هشتاد :
زشت بود بگوید داخل نیا. کنار ایستاد و الیسا جلو افتاد. دامون از دیدنش جا خورد و با خندهی مسخرهای شروع به بازی با سلنا کرد. یاشار اخمی روی پیشانی نشاند و مشغول باز کردن جای پیانو شد! از ثمانه هم خبری نبود. طولی نکشید که در حال بالا انداختن آویزهی شالش از اتاق خواب بیرون آمد و خوشامد گفت. کاملا معلوم بود از یاشار هراس دارد که گرم با الیسا برخورد کند. با اینحال رسم مهمونوازی را به جا آور
مطالعهی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۰۴ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
الهه محمدی | نویسنده رمان
انشالله رمان رو تا انتها بخونید و ببینید السا چه نتیجه ای میگیره🙂
۷ ماه پیشآمینا
00الیسا چه زهری به خوردشون داد.خیلی بد و پرروئه اینقدر مراعاتشو میکنن ولی بی پروا کاری که بخواد رو انجام میده😅
۱۰ ماه پیشالهه محمدی | نویسنده رمان
مزه میده دعواهاشون😁😁😁
۱۰ ماه پیش
Alieh
00اخییی همشون هنگ کردن ولی خوب کنجکاوم ببینم الیسا شکست میخوره یا پیروز میشه😁❤️🫶