پارت شصت و هفتم

زمان ارسال : ۲۰۸ روز پیش

دکتر مردانی تبسم نرمی کرد. قوری را از روی وارمر برداشت و فنجان‌های روی میز را پُر کرد:
-بفرمایید!
(‐گوزلریم اوستونده)
-رو چشمم.
دکتر مردانی فنجان را به لبش زد. معلوم بود دارد بازی می‌کند و حسابی فکری‌ست‌‌. از جمله‌ای هم که گفت مطمئن‌تر شد. داشت وقت می‌خرید برای جمع‌ کردن افکارش:
-چشمتون سلامت!
-ترکی می‌فهمید؟
-بله! پدرم ترکه. اما چون مادرم فارسه، زیاد ترکی حر

403
66,329 تعداد بازدید
476 تعداد نظر
188 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آمینا

    00

    مرسی.دلوین نقشه ای داره؟؟گرشا گناه داره اذیتش نکن.ایران زنگ زد خاک تهرون رو به توبره بکشه🤣🤣🤣

    ۷ ماه پیش
  • الهه محمدی | نویسنده رمان

    بدون نقشه‌ام نیست. حالا صبر کنید ایران بیاد و دلوین رو ببینه😅

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید