پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت شصت و هفتم
زمان ارسال : ۲۶۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
دکتر مردانی تبسم نرمی کرد. قوری را از روی وارمر برداشت و فنجانهای روی میز را پُر کرد:
-بفرمایید!
(‐گوزلریم اوستونده)
-رو چشمم.
دکتر مردانی فنجان را به لبش زد. معلوم بود دارد بازی میکند و حسابی فکریست. از جملهای هم که گفت مطمئنتر شد. داشت وقت میخرید برای جمع کردن افکارش:
-چشمتون سلامت!
-ترکی میفهمید؟
-بله! پدرم ترکه. اما چون مادرم فارسه، زیاد ترکی حر
آمینا
00مرسی.دلوین نقشه ای داره؟؟گرشا گناه داره اذیتش نکن.ایران زنگ زد خاک تهرون رو به توبره بکشه🤣🤣🤣