پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت شصت و هفتم :
دکتر مردانی تبسم نرمی کرد. قوری را از روی وارمر برداشت و فنجانهای روی میز را پُر کرد:
-بفرمایید!
(‐گوزلریم اوستونده)
-رو چشمم.
دکتر مردانی فنجان را به لبش زد. معلوم بود دارد بازی میکند و حسابی فکریست. از جملهای هم که گفت مطمئنتر شد. داشت وقت میخرید برای جمع کردن افکارش:
-چشمتون سلامت!
-ترکی میفهمید؟
-بله! پدرم ترکه. اما چون مادرم فارسه، زیاد ترکی حر
مطالعهی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۲۹ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
آمینا
00مرسی.دلوین نقشه ای داره؟؟گرشا گناه داره اذیتش نکن.ایران زنگ زد خاک تهرون رو به توبره بکشه🤣🤣🤣