پارت شصت و سوم

زمان ارسال : ۲۱۲ روز پیش

اما از نوع مکالمه‌شان می‌توانست بفهمد شبیه بگومگوست:
-دیونه شدی؟ به تو چه ربطی داره؟ داداشت خودش عاقله می‌تونه واسه زندگیش تصمیم بگیره.
نگاهی از گوشه‌ی چشم به ثمانه انداخت و شانه‌اش را از دست او بیرون کشید‌. در حال درست کردن کتش، آب دهانش را مقابل الیسا روی زمین انداخت:
(-الله سنن کشمسین کی باعث عذاب بیزیم عزیزیمیز اولدون.)
-خدا ازت نگذره که باعث آزار بهترین ما شدی.

403
65,984 تعداد بازدید
473 تعداد نظر
184 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آمینا

    00

    خیلی بدی سر بزنگاه تموم کردی

    ۷ ماه پیش
  • الهه محمدی | نویسنده رمان

    ببخشید دیگه. ته خط بود😆

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید