پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت شصت و دوم
زمان ارسال : ۲۹۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
وارد حیاط که شد، یک ماشین توی حیاط بود. فهمید یاشار هنوز نرفته است. به سمت چپش نگاهی انداخت و سمت زیرزمین رفت. با دیدن اثاثیهای که آنجا انبار شده بود، یک لحظه پشیمان شد از آمدن. وسایلش را هم پیدا میکرد بیرون کشیدنش سخت بود با وجود آنهمه اثاث که سر راه قرار داشت. با اینحال برنگشت. جلو رفت! بدون آنها نمیتوانست به تمریناتِ حرفهایاش برسد.
درِ اتاقی که دستگاهها و وسایل ورزشی
آمینا
00این روزها روزهای حرص خوردن منه فقط