پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت شصت و چهارم
زمان ارسال : ۳۱۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
آیشن را دید. دگمهی آیفون را زد و بیرون آمد. الیسا داشت از پنجرهی پاگرد توی حیاط را نگاه میکرد. دختری که وارد شد را از فاصله نشناخت. باید کمی نزدیکتر میآمد. سرش دور حیاط چرخید و بالا آمد. تازه دیدش! از دیدن آیشن خوشحال شد. بوی گرشا را داشت. هر دو شبیه پدرشان بودند. سمت پلهها رفت. به پاگرد پایین که رسید، آیشن در حال بالا آمدن از پلهها بود. با صدای قدمها سرش را بالا گرفت. نگاهشان د
آمینا
00تو رو خدا پارت ها رو طولانی تر کن🥲