پارت شصت و چهارم

زمان ارسال : ۲۱۳ روز پیش

آیشن را دید. دگمه‌ی آیفون را زد و بیرون آمد. الیسا داشت از پنجره‌ی پاگرد توی حیاط را نگاه می‌کرد. دختری که وارد شد را از فاصله نشناخت‌. باید کمی نزدیک‌تر می‌آمد. سرش دور حیاط چرخید و بالا آمد. تازه دیدش! از دیدن آیشن خوشحال شد. بوی گرشا را داشت. هر دو شبیه پدرشان بودند. سمت پله‌ها رفت. به پاگرد پایین که رسید، آیشن در حال بالا آمدن از پله‌ها بود. با صدای قدم‌ها سرش را بالا گرفت. نگاه‌شان د

403
66,210 تعداد بازدید
474 تعداد نظر
185 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آمینا

    00

    تو رو خدا پارت ها رو طولانی تر کن🥲

    ۷ ماه پیش
  • الهه محمدی | نویسنده رمان

    یه کم استرس داشته باشید بیشتر مزه می‌ده😂🥰

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید