پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت شصت و سوم
زمان ارسال : ۲۷۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
اما از نوع مکالمهشان میتوانست بفهمد شبیه بگومگوست:
-دیونه شدی؟ به تو چه ربطی داره؟ داداشت خودش عاقله میتونه واسه زندگیش تصمیم بگیره.
نگاهی از گوشهی چشم به ثمانه انداخت و شانهاش را از دست او بیرون کشید. در حال درست کردن کتش، آب دهانش را مقابل الیسا روی زمین انداخت:
(-الله سنن کشمسین کی باعث عذاب بیزیم عزیزیمیز اولدون.)
-خدا ازت نگذره که باعث آزار بهترین ما شدی.
آمینا
00خیلی بدی سر بزنگاه تموم کردی