پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت شصت
زمان ارسال : ۳۱۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
عادت به خواب زیاد و چسبیدن به رختخواب نداشت. صدای شُرشُر آب خوابش را کامل پراند. وسط تخت نشست و نگاهی به اطراف انداخت. از دیشب که وارد خانه شد، همه چیز را سر جایش دید الا وسایل ورزشیاش! بلند شد. برخلاف تنهاییهایش که اکثرا ست ورزشی تن میکرد، لباسی قدیمی که محبوب گرشا بود از کمدش درآورد و پوشید. در سبک همان ستهای ورزشی! خیلی پدر و مادردار نبود. عادت داشت صبحها چهلوپنج دقیقه نرم
آمینا
00پروئه این دختر😅😅