پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت پنجاه و هفتم
زمان ارسال : ۳۲۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
از خیلی وقت پیش روی کاناپه نمیخوابید. دقیقا وقتی الیسا به ارمنستان رفت و از آنجا به بعد زد به دلش! چه دردی کشید. چقدر به خودش پیچید. چه حرفهایی روی دلش ماند و چه عذابهایی که به خاطر بودن اسم آن زن در شناسنامهاش کشید. روزی هزاران بار با خودش میگفت "کاش متارکه میکردی و میرفتی!" خبر نداشت الیسا او را نگه داشته برای روز مبادایش!
کمرش روی کاناپه خشک شد و دردِ دمبلیچهاش بر آن افز
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
آمینا
10چرا گرشا تکلیف خودشو با دلش روشن نمیکنه، نمیگم کار الیسا درسته چون غیرت و اعتماد گرشا رو بازی گرفته ولی اگه الیسا رو میخواد اینقدر جفتشونو حرص نره اگرم نمیخواد طلاق بده.آخ من چقدر حرص میخورم🤬🤬