پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت پنجاه و هفتم :
از خیلی وقت پیش روی کاناپه نمیخوابید. دقیقا وقتی الیسا به ارمنستان رفت و از آنجا به بعد زد به دلش! چه دردی کشید. چقدر به خودش پیچید. چه حرفهایی روی دلش ماند و چه عذابهایی که به خاطر بودن اسم آن زن در شناسنامهاش کشید. روزی هزاران بار با خودش میگفت "کاش متارکه میکردی و میرفتی!" خبر نداشت الیسا او را نگه داشته برای روز مبادایش!
کمرش روی کاناپه خشک شد و دردِ دمبلیچهاش بر آن افز
مطالعهی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۲۷ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
آمینا
10چرا گرشا تکلیف خودشو با دلش روشن نمیکنه، نمیگم کار الیسا درسته چون غیرت و اعتماد گرشا رو بازی گرفته ولی اگه الیسا رو میخواد اینقدر جفتشونو حرص نره اگرم نمیخواد طلاق بده.آخ من چقدر حرص میخورم🤬🤬