پارت پنجاه و سوم :

فصل‌پنجم



خیلی وقت بود آن‌قدر نخندیده بودند‌. دامون همه‌شان را چهار دست و پا روی زمین انداخته بود از بس مزخرف گفت. کم پیش می‌آمد آن‌طور دور هم جمع شوند‌. آیشن به‌خاطر شلوغی آن روزهای بیمارستان شیفتش شارژ شده و شب دیرتر می‌آمد. رضا برای دور کردن آینا از مادرِ سرماخورده‌اش، او را به خانه‌ی یاشار برده بود. شب هنگام تحویل گرفتنِ دخترش، با دیدن گرشا و دامون و تعارفات یا

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۳۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

پرونده ی ناتمام الهه محمدی دنیای رمان پرونده ی ناتمام الهه محمدی دنیای رمان پرونده ی ناتمام الهه محمدی دنیای رمان پرونده ی ناتمام الهه محمدی دنیای رمان رمان پرونده ی ناتمام الهه محمدی دنیای رمان رمان پرونده ی ناتمام الهه محمدی دنیای رمان

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آمینا

    00

    یه دفه هم که خودش یاد الیسا نبود اونا به یادش آوردن🥲

    ۱۱ ماه پیش
  • الهه محمدی | نویسنده رمان

    😂😂🙏🏻

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.