پارت چهارده :


به رفتنش چشم دوختم و با هر قدمی که بر‌می‌داشت، داستان کوتاه عشقش را مرور می‌کردم، رسیدم به بی‌سر‌انجامی دوست‌داشتن‌های سیروان و بدخلقی‌های خودم. وقتی در پیچ و خم‌ روستا ندیدمش، بغضی که راه گلویم را بسته بود، بزرگ‌تر شد. نگاهم را از مسیر رفتنش سُر دادم سمت خانه‌های پلکانی، خانه‌هایی که نگین دامان سبز اورامانات بودند. چشم‌هایم سمت بیاره چرخید، همان جایی که قلب ماما  می‌تپی

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۹۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    خیلی قشنگه 🥰

    ۱ سال پیش
  • سمیه نوروزی | نویسنده رمان

    ممنونم از نظرتون🙏🏻

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.