در رویای دژاوو به قلم آزاده دریکوندی
پارت نود و نهم
زمان ارسال : ۳۲۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
*****
سحر توی سالن و نزد شوهرش برگشت. عطا روی همان مبلی که در حضور فرهاد نشسته بود، لم داده بود و از همان موقع هنوز هم از آنجا نرفته بود. سحر کنارش نشست و با اینکه صحبتهایشان را تا یک جایی شنیده بود، خودش را به ندانستن زد و گفت:
- چی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زینت
00لطفاپارت هاروطولانی تربذاریدلطفاااااااااا