کوه آمین به قلم زهرا باقری
پارت یازده :
اصلاً برام مهم نبود که موقع رفتنشون نیستم. اینکه از این موضوع ناراحت میشن یا نه، تنها چیزی که داشتم بهش فکر میکردم این بود که تا جایی که ممکنه ازشون دوری کنم. و این دقیقاً چیزی بود که اونا اجازه شو نمیدادن. انگار به دنیا اومده بودن که نزارن آرامش داشته باشم. حتی وقتی یه زندگی جداگونه با زنم داشتم همین بساط به راه بود. هر هفته میومدن و با کاراشون یه جنگ اعصاب برای ما درست میکردن. تهشم همین
مطالعهی این پارت کمتر از ۱۱ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۰۷ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
جادوگر
00سیاوش تو رمان سایه من واقعا شخصیت کامل و متفاوتی بود وجذاب.واقعا پتانسیل یه رمان جدا رو داره..یا رمان جدایی در موردش بنویسید یا لطفا تو این رمان حضور داشته باشه.جاوید و ثروت و پیچیدگی هاش و نامیدیش