او، اویی که دیگر او نبود به قلم رویا یزدانپور
پارت بیست و دوم :
نگاهش کردم. نگاهم کرد. اشک میریخت، هق میزد، اما حرف نمیزد. چشمانش... چه حرفهایی داشتند که نمی-توانستم آن ها را بخوانم؟ سکوت کرده بود و در نگاهم خیره بود. و من، همچنان منتظر، قلبم تند میتپید. محکم میکوبید بر دیواره سینهام و مانده برجای، نمیدانست ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Aa
00یلدای شما هم مبارک ممنون از قلم زیبات دنیا به کام⚘⚘⚘⚘👏🙏